رفسنجانی دزد جنایتکار فرصت طلب ادعا کرده است : رژیم اشغالگر جمهوری اسلامی و رهبر جنایتکارش خامنه ای ، جایگزینی ندارند.
رادیو فردا:اکبر هاشمی رفسنجانی میگوید که در وضعیت کنونی کشور، جایگزینی برای نظام و آیتالله خامنهای، نمیشناسد. وی همچنین ایجاد اعتماد متقابل میان مردم و نظام و پس از آن برگزاری انتخابات آزاد را راه خروج از مشکلات سیاسی دانسته است.
...........
وقتی که یک فرصت طلب سکوت خود را می شکند
"هاشمی رفسنجانی" سه هفته پیش در گفتگویی با «سایت دیپلماسی ایرانی» به مدیریت "صادق خرازی" وزیر خارجه، سفیر و نماینده دائم سازمان ملل در دوران رفسنجانی؛ اشاره به مسائلی دارد که بعد از سه هفته یعنی روز گذشته اجازه انتشار آن را داده است. اینکه وی سه هفته پیش چیزهایی گفته است که امروز آنها را علنی می سازد خود دال بر ابن الوقت بودن اوست و عملا نیز به این معناست که اوضاع سیاسی و حکومتی رژیم حتی نسبت به سه هفته پیش هم خراب تر و بحرانی تر شده است. رفسنجانی بنا به خصلت ریاکارانه خویش زمانی به حرف آمده است که می بیند از هر سو احمدی نژاد و سیاست هایش آماج حمله خودی و غیر خودی است. او به حرف آمده است تا در این فرصت هم برای خودش وجهه ای در میان مردم به دست بیاورد و هم به غرب و آمریکا چراغ سبز بدهد که کماکان می توانند روی وی حساب کنند. رفسنجانی در جریان این سخنانش تلاش می کند با پند و اندرزهای خود، هم دیپلماسی جمهوری اسلامی را در رابطه با دولت ها از آشفتگی خارج سازد و هم در این آشفته بازار برای خود و هم مسلکان مغضوب خویش بازار گرمی کند.
اصلی ترین سوالی که در این گفتگو با رفسنجانی در میان گذاشته می شود این است که: «تفاوت سیاست خارجی دولت نهم و دهم با دولت های قبلی در چیست و آیا این تفاوت به نفع کشور است یا به زیان آن؟» رفسنجانی در جواب می گوید: «سیاست ها یکی است، اما رفتار و عمل و واکنش ها مطلوب نیستند و همین شیوه های عمل نامطلوب، عملا موجب تیرگی روابط با کشورهای دیگر گردیده است.» رفسنجانی می گوید: «شعارهای ما هم با اینها خیلی فرق نمی کرد. ما هم همین حرف ها را می زدیم ولی بر اساس اصول دیپلماسی عمل می کردیم.»
رفسنجانی با این سخنانش نه تنها کل نظام را متعلق به یک کمپ و یک افق سیاسی و یک منفعت مشترک توصیف می کند بلکه در عین حال یادآور می شود که برای رسیدن به این اهداف مشترک باید در رابطه با مردم از ظرفیت های بیشتری از ریاکاری و شیادی برخوردار بود. در دیپلماسی مورد نظر رفسنجانی حرف و عمل دو عرصه کاملا مجزایی هستند که می توانند هیچ ربطی به همدیگر نداشته باشند. حرف برای فریب مردم است و عمل به گفته وی رعایت اصول دیپلماسی است. بنا به گفته رفسنجانی حوزه حرف فرقی نکرده است و آنها هم "همین حرف ها را می زده اند" و امر مشترک دروغگویی را هر دو به خوبی پیش برده اند، اما مشکل گویا آنجا بروز کرده است که امر بر خود احمدی نژاد و دولت وی مشتبه شده و گاهی همین حرف ها را در عمل هم پیاده کرده و در نتیجه موجب رنجش طرف مقابل شده اند. دیپلماسی در منطق رفسنجانی یعنی در حرف دروغ گفتن و کلاه گشادی بر سر مردم نهادن و در عمل بالانس را رعایت کردن و به گفته وی " مطابق اصول دیپلماسی رفتار کردن".
رفسنجانی علیرغم همه اختلافاتی که با دولت احمدی نژاد و خامنه ای دارد از اینکه می بیند برخی از تابوهای دوران زمامداری خودش شکسته شده اند، نمی تواند شادیش را پنهان کند و نگوید: «اینها در گفتار از ما جلوتر رفتند و تابوی مذاکره با آمریکا را شکستند.»
رفسنجانی با یادآوری هر تجربه ای از دوران زمامداری خود و اصلاح طلبان، می خواهد در همان حال وفاداری خودش را به پروژه های سیاسی دولت فعلی اعلام کند و فقط بر آنها خرده بگیرد که چرا یاد نمی گیرند که مناسبات دیپلماتیک و سیاسی این نظام را به اندازه لازم به نفع تقویت سرمایه و رضایت بیشتر صاحبان سرمایه تنظیم کنند.
رفسنجانی با هر نمونه ای که می آورد درسی از بازی های دیپلماتیک و بالانس زنی را یادآور می شود تا به کل هیئت حاکمه بفهماند که در حرف هرچه می خواهند بگویند، اما در عمل خیر و صلاح همه در این است که به دور از کارهای نسنجیده، رابطه دیپلماتیک خود را با همسایگان و دیگر دولت ها تنظیم کنند. وی در این مورد می گوید: «اگر با موازی کاری و کارهای نسنجیده وزارت خارجه را در چشم دیگر کشورها ضعیف کنیم، حتی کشورهای آفریقایی هم رغبتی به مذاکره با ما ندارند.»
او که بعد از یک سکوت طولانی جرات یافته است تا هم گله و شکوه های خود را پیش بکشد و هم قابلیت های خود را به رخ بکشد و نیز به زعم خود راه برون رفت از بحران سیاسی و حکومتی را نشان داده باشد، اشاره ای هم به اختلافات خود و خامنه ای می کند. او ضمن خرده گیری از خامنه ای در رابطه با آمریکا و برای اینکه پیام روشن تری به آمریکا داده باشد، آخرین جمله اش را اینگونه به پایان می برد: «شاید اگر با آمریکا هم مثل اروپا رفتار می کردیم، مشکلات کمتری برای ما پیش می آمد.» و اضافه می کند: «با توجه به شکسته شدن تابوی گفتگو با آمریکا" که آن را از دستاوردهای این دوره می داند، می گوید: "اکنون می توان در شرایط مساوی و با رعایت احترام متقابل با این کشور وارد مذاکره مستقیم شد.»
واقعیت این است که اوضاع سیاسی جمهوری اسلامی آشفته تر از آن است که رفسنجانی بتواند کشتی به گل نشسته آن را نجات دهد. او می تواند بغض خود را بترکاند و زیر لب و حتی با صدای بلند علیه بی کفایتی های دولت و سیستم صدایش درآید و دیدگاههای خود را برای نجات رژیم ارائه دهد، اما از نظر مردمی که با تمام وجودشان از کلیت این رژیم و تک تک سران و سردمداران آن نفرت دارند، تاریخ مصرف او نیز بسر آمده و باید در انتظار تاریخ محاکمه اش باقی بماند.
گزارش دریافتی از كومه له
رادیو فردا:اکبر هاشمی رفسنجانی میگوید که در وضعیت کنونی کشور، جایگزینی برای نظام و آیتالله خامنهای، نمیشناسد. وی همچنین ایجاد اعتماد متقابل میان مردم و نظام و پس از آن برگزاری انتخابات آزاد را راه خروج از مشکلات سیاسی دانسته است.
...........
وقتی که یک فرصت طلب سکوت خود را می شکند
"هاشمی رفسنجانی" سه هفته پیش در گفتگویی با «سایت دیپلماسی ایرانی» به مدیریت "صادق خرازی" وزیر خارجه، سفیر و نماینده دائم سازمان ملل در دوران رفسنجانی؛ اشاره به مسائلی دارد که بعد از سه هفته یعنی روز گذشته اجازه انتشار آن را داده است. اینکه وی سه هفته پیش چیزهایی گفته است که امروز آنها را علنی می سازد خود دال بر ابن الوقت بودن اوست و عملا نیز به این معناست که اوضاع سیاسی و حکومتی رژیم حتی نسبت به سه هفته پیش هم خراب تر و بحرانی تر شده است. رفسنجانی بنا به خصلت ریاکارانه خویش زمانی به حرف آمده است که می بیند از هر سو احمدی نژاد و سیاست هایش آماج حمله خودی و غیر خودی است. او به حرف آمده است تا در این فرصت هم برای خودش وجهه ای در میان مردم به دست بیاورد و هم به غرب و آمریکا چراغ سبز بدهد که کماکان می توانند روی وی حساب کنند. رفسنجانی در جریان این سخنانش تلاش می کند با پند و اندرزهای خود، هم دیپلماسی جمهوری اسلامی را در رابطه با دولت ها از آشفتگی خارج سازد و هم در این آشفته بازار برای خود و هم مسلکان مغضوب خویش بازار گرمی کند.
اصلی ترین سوالی که در این گفتگو با رفسنجانی در میان گذاشته می شود این است که: «تفاوت سیاست خارجی دولت نهم و دهم با دولت های قبلی در چیست و آیا این تفاوت به نفع کشور است یا به زیان آن؟» رفسنجانی در جواب می گوید: «سیاست ها یکی است، اما رفتار و عمل و واکنش ها مطلوب نیستند و همین شیوه های عمل نامطلوب، عملا موجب تیرگی روابط با کشورهای دیگر گردیده است.» رفسنجانی می گوید: «شعارهای ما هم با اینها خیلی فرق نمی کرد. ما هم همین حرف ها را می زدیم ولی بر اساس اصول دیپلماسی عمل می کردیم.»
رفسنجانی با این سخنانش نه تنها کل نظام را متعلق به یک کمپ و یک افق سیاسی و یک منفعت مشترک توصیف می کند بلکه در عین حال یادآور می شود که برای رسیدن به این اهداف مشترک باید در رابطه با مردم از ظرفیت های بیشتری از ریاکاری و شیادی برخوردار بود. در دیپلماسی مورد نظر رفسنجانی حرف و عمل دو عرصه کاملا مجزایی هستند که می توانند هیچ ربطی به همدیگر نداشته باشند. حرف برای فریب مردم است و عمل به گفته وی رعایت اصول دیپلماسی است. بنا به گفته رفسنجانی حوزه حرف فرقی نکرده است و آنها هم "همین حرف ها را می زده اند" و امر مشترک دروغگویی را هر دو به خوبی پیش برده اند، اما مشکل گویا آنجا بروز کرده است که امر بر خود احمدی نژاد و دولت وی مشتبه شده و گاهی همین حرف ها را در عمل هم پیاده کرده و در نتیجه موجب رنجش طرف مقابل شده اند. دیپلماسی در منطق رفسنجانی یعنی در حرف دروغ گفتن و کلاه گشادی بر سر مردم نهادن و در عمل بالانس را رعایت کردن و به گفته وی " مطابق اصول دیپلماسی رفتار کردن".
رفسنجانی علیرغم همه اختلافاتی که با دولت احمدی نژاد و خامنه ای دارد از اینکه می بیند برخی از تابوهای دوران زمامداری خودش شکسته شده اند، نمی تواند شادیش را پنهان کند و نگوید: «اینها در گفتار از ما جلوتر رفتند و تابوی مذاکره با آمریکا را شکستند.»
رفسنجانی با یادآوری هر تجربه ای از دوران زمامداری خود و اصلاح طلبان، می خواهد در همان حال وفاداری خودش را به پروژه های سیاسی دولت فعلی اعلام کند و فقط بر آنها خرده بگیرد که چرا یاد نمی گیرند که مناسبات دیپلماتیک و سیاسی این نظام را به اندازه لازم به نفع تقویت سرمایه و رضایت بیشتر صاحبان سرمایه تنظیم کنند.
رفسنجانی با هر نمونه ای که می آورد درسی از بازی های دیپلماتیک و بالانس زنی را یادآور می شود تا به کل هیئت حاکمه بفهماند که در حرف هرچه می خواهند بگویند، اما در عمل خیر و صلاح همه در این است که به دور از کارهای نسنجیده، رابطه دیپلماتیک خود را با همسایگان و دیگر دولت ها تنظیم کنند. وی در این مورد می گوید: «اگر با موازی کاری و کارهای نسنجیده وزارت خارجه را در چشم دیگر کشورها ضعیف کنیم، حتی کشورهای آفریقایی هم رغبتی به مذاکره با ما ندارند.»
او که بعد از یک سکوت طولانی جرات یافته است تا هم گله و شکوه های خود را پیش بکشد و هم قابلیت های خود را به رخ بکشد و نیز به زعم خود راه برون رفت از بحران سیاسی و حکومتی را نشان داده باشد، اشاره ای هم به اختلافات خود و خامنه ای می کند. او ضمن خرده گیری از خامنه ای در رابطه با آمریکا و برای اینکه پیام روشن تری به آمریکا داده باشد، آخرین جمله اش را اینگونه به پایان می برد: «شاید اگر با آمریکا هم مثل اروپا رفتار می کردیم، مشکلات کمتری برای ما پیش می آمد.» و اضافه می کند: «با توجه به شکسته شدن تابوی گفتگو با آمریکا" که آن را از دستاوردهای این دوره می داند، می گوید: "اکنون می توان در شرایط مساوی و با رعایت احترام متقابل با این کشور وارد مذاکره مستقیم شد.»
واقعیت این است که اوضاع سیاسی جمهوری اسلامی آشفته تر از آن است که رفسنجانی بتواند کشتی به گل نشسته آن را نجات دهد. او می تواند بغض خود را بترکاند و زیر لب و حتی با صدای بلند علیه بی کفایتی های دولت و سیستم صدایش درآید و دیدگاههای خود را برای نجات رژیم ارائه دهد، اما از نظر مردمی که با تمام وجودشان از کلیت این رژیم و تک تک سران و سردمداران آن نفرت دارند، تاریخ مصرف او نیز بسر آمده و باید در انتظار تاریخ محاکمه اش باقی بماند.
گزارش دریافتی از كومه له
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر