۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

شما نوکر این ملت هستید!

شما ای نوکران ملت! شرم بر شما باد که اگر به روایت سعدی عضوی از «بنی‌ آدم» بودید، تنها تصور یک اعدام، آری، تنها تصور آن، در حکومت و نظام شما، می‌بایست خواب از چشمانتان می‌ربود و مجنون‌ وار سر به بیابان می‌نهادید. شما از این همه خون به جنون نرسیدید بلکه حق به جانب و لبخندزنان بر جایگاه خود لم دادید و دلتان به این تصور بی‌پایه خوش که جایتان سفت است! ما، چپ و راست، جمهوری‌خواه و مشروطه‌طلب، لیبرال و دمکرات، کمونیست و سوسیالیست، بی‌دین و دیندار، همه جا حتی بغل گوش شما از تأسیسات اتمی، سپاه و بسیج و حوزه علمیه تا «بیت رهبری» و مجلس و دولت و سفارت هستیم و نمی‌گذاریم بر سر ملت معامله کنید!

*****

به راستی، مسئله و موضوع اصلی آنچه جنبش اعتراضی مردم نامیده می‌شود چیست؟ اغلب ایرانیانی که خود را جزو این جنبش می‌دانند و با علاقمندی آن را دنبال می‌کنند و نسبت به آن حساسیت نشان می‌دهند، بر سر این واقعیت که لایه‌های مختلف اجتماعی با اهداف و انگیزه‌ها و عقیده‌های متفاوت سیاسی آن را همراهی می‌کنند، اختلافی ندارند. اما این نیز واقعیتی است که شرکت‌کنندگان در این جنبش بیش از آنکه بخواهند از نظام جمهوری اسلامی عبور کنند، نسبت به آنچه پس از آن قرار است بیاید، توافق نظر دارند: فضای آزاد سیاسی که در آن همواره حق انتخاب وجود داشته باشد.

می‌خواهید مردم را بفروشید؟

از این سو و آن سو، خبر می‌رسد کسانی که به عنوان «سران جنبش سبز» معرفی می‌شدند، در آستانه سی و یکمین سالگرد انقلاب اسلامی در همصدایی‌های پیدا و پنهان با «مقام معظم رهبری» قصد معامله دارند. در این میان، همزمان با سکوت موسوی و کروبی، نام رفسنجانی و خاتمی بیش از همه بر سر زبانهاست. راه انداختن مناظره‌های تلویزیونی بین خودیها، دستور پدرانه «رهبر» که از «خواص درون نظام» خواست تا «خط و مرز» خود را با «ساختارشکنان» قاطعانه ترسیم کنند، ملایم شدن لحن کیهان تهران و خبرگزاری‌های وابسته به حکومت اسلامی، همگی به خبر این معامله دامن می‌زنند. اینکه این معامله از جمله با به حساب نیاوردن عامل اصلی یعنی مردم معترض به جایی برسد یا نرسد، موضوعی دیگر است. لیکن چه چیز قرار است در این معامله احتمالی داد و ستد شود؟ پاسخ به خواست‌های مردم؟ و یا فروش مردم؟!

«سران جنبش سبز» و زمامداران حکومت، دیر یا زود به این نقطه می‌رسیدند که از یک سو با یکدیگر و از سوی دیگر با مردم تعیین تکلیف کنند. من درباره این تعیین تکلیف بارها نوشته‌ام و تأکید کرده‌ام که جهان در آن سو و احزاب و شخصیت‌های سیاسی ایران در این سو، باید خود را برای این آزمون تاریخی آماده کنند. امروز اما روند آنچه در کشور جریان دارد چنان سرعت و صراحتی یافته که «رهبر» به صریح‌ترین زبان ممکن آن را روز 29 دی بیان کرد. وی به «خواص درون نظام» قاطعانه گفت: تصمیم بگیرید با که هستید: با من و نظام یا علیه من و نظام! همان اشتباه همیشگی خودکامگان: خود را تجسم نظام می‌پندارند و سرنوشت آن را با خود گره می‌زنند و در نتیجه، هنگامی که خودشان می‌روند، نظام‌شان نیز با آنها می‌رود!

در این میان، نیروهای بینابینی که برخی، به دلایل مختلف، از پیشینه گرفته تا مطالبات «بهینه»، سر در آخور مادی یا عقیدتی حکومت دارند، و برخی که منتظر تعیین جهت وزش باد هستند، فرصت زیادی برای تصمیم‌گیری ندارند. بد یا خوب، درست یا اشتباه باید دست دوستی خود را به سویی دراز کنند. این شرایط ابدی نیست و نمی‌تواند مدت زیادی ادامه داشته باشد. معامله‌گران نیز بر تنگی فرصت به خوبی آگاهی دارند. ولی معلوم نیست آیا بر این حقیقت نیز آگاهند که بدون در نظر گرفتن خواست‌های مردم معترض، هر معامله‌ای حتی اگر سر بگیرد، از «خیارات» خواهد بود؟!

ما نمی‌گذاریم!

هر معامله‌ای که در کار باشد، اعم از «خیارات» یا «خیالات»، یک چیز مسلم است. برخی خودی‌های نظام علاوه بر انگیزه بسیار قوی مادی در حفظ حکومت، حفظ نظام را وظیفه سیاسی و شرعی خود می‌شمارند. موضوع اما اینجاست که در چنین شرایطی، مردم معترض نه موضوع معامله، بلکه باید یک طرف این داد و ستد باشند. آیا چنین است و آیا آنها نمایندگانی دارند که از خواست‌های ایشان که در این هفت ماه به طور مشخص ابراز شده است، دفاع کنند؟ رفسنجانی و خاتمی که جای خود دارند، هیچ کس نمی‌تواند نظر قاطعی درباره موسوی و کروبی بدهد. چرا؟ به یک دلیل ساده: سخنان و عقاید متناقض آنها! همه جنبش‌های اجتماعی این کیفیت را دارند که افراد را متحول کرده و با خود همراه سازند. لیکن معلوم نیست این افراد متقابلا ظرفیت پذیرش این تحول و همراهی را داشته باشند. این ناتوانی و تناقض، جنبش اعتراضی مردم را نیازمند عناصر و ابتکارات دیگری می‌کند.

آقایان «سران»! شما «رهبران خودخوانده»! مسائل دینی خود را به مسئله جنبش اعتراضی مردم تبدیل نکنید. ایران، سی سال آزمایشگاه شما بود. با نام و ثروت برای خود، و به بهای ورشکستگی ملت، شکست خوردید! اینکه شما مسلمان، شیعه یا سنی هستید، یا اصلا مسلمان نیستید، بهایی و یهودی و زرتشتی و مسیحی و بودایی و هندو هستید، دیندار یا بی‌دین هستید، به خودتان مربوط است. برای هیچ کس مهم نیست شما به کدام خدا نماز می‌برید یا اصلا نمی‌برید! مبارزه عقیدتی و ایدئولوژیک خود را از مبارزه سیاسی تفکیک کنید و آن را با کسانی در میان بگذارید که با شما بر سر این مسائل مشکل دارند. افراد عرفی و سکولار هیچ مشکلی با عقاید مذهبی شما و یا طرفداران دولت کنونی و «رهبر» ندارند. مسئله آنها این است که جای عقیده مذهبی شما در حکومت نیست! شما حق ندارید به اسم مذهب خودتان، دیگران را زیر فشار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی قرار دهید. اگر چنین حق ویژه‌ای را برای خودتان قبول دارید، پس باید بپذیرید که پیروان ادیان دیگر در هر کشوری که اکثریت یا قدرت را داشتند، مانند شما، مطابق مذهب خود بر جامعه حکومت و عقاید خود را بر جامعه تحمیل کنند. چیزی که شما را در سراسر جهان در اقلیت قرار می‌دهد و از همین رو مخالف آن هستید. چه کسی «حق» ابدی حکومت بر مردم و یا نمایندگی از سوی آنها را به شما اعطا کرده است؟!

مشکل ایران نه با تشدید عقیده شما زیر نام «اصولگرایی» و نه با تلطیف عقیده شما زیر نام «اصلاح‌طلبی»، و نه با تلفیق این دو زیر نام «اصولگرای اصلاح‌طلب» بلکه فقط و فقط با خروج عقیده شما از حکومت و قدرت حل می‌شود. خودتان می‌خواهید در حکومت بمانید یا به آن وارد شوید؟ بفرمایید! اگر مردم شما را نه به عنوان یک شخصیت مذهبی یا ملی خط تیره مذهبی یا «روشنفکر دینی» که می‌خواهد راه ظهور مهدی را بگشاید و یا می‌خواهد «دمکراسی دینی» برقرار کند، بلکه به عنوان یک شخصیت سیاسی که برنامه اقتصادی و اجتماعی معینی برای آزادی و آسایش و رفاه جامعه دارد، در این یا آن مقام انتخاب کردند، بمانید و خدمت کنید. نوکر ملت باشید! نه «ولی فقیه» و «مقام معظم رهبری» و «خبرگان» و «نگهبان» و «روشنفکر دینی»! آخر، شماها، که در طول سی سال این مملکت را به آستانه ورشکستگی داخلی و جهانی و انحطاط اقتصادی و فرهنگی کشاندید، به کدام تکبر و غرور، فکر می‌کنید بهترین و شایسته‌ترین افراد برای حکومت بر این سرزمین هستید یا بهترین فکر را برای صلاح این مملکت دارید؟ کدام دستاورد شما، آری کدام دستاوردتان برای این مردم فلکزده و نسلی که جان نازنین خود را در کف دست گرفته و به خیابان می‌رود، شما را شایسته چنین ادعایی کرده است؟ چه بر سر این ملت آوردید که سی سال آزگار دروغ و دورویی و «تقیه» تمرین کرد تا در یک تنازع بقای سیاسی و اجتماعی، توازنی میان خانه و خیابان برقرار کند و هنگامی که نخستین روزنه را در صندوق‌های آرای تقلبی نظام‌تان یافت، به همان خیابان ریخت و میهن و آزادی خود را فریاد زد.

شرم بر شما باد که اگر به روایت سعدی عضوی از «بنی‌آدم» بودید، تنها تصور یک اعدام، آری، تنها تصور آن، در حکومت و نظام شما، می‌بایست خواب از چشمانتان می‌ربود و مجنون‌وار سر به بیابان می‌نهادید، نه اینکه یا همچنان به نظام بچسبید یا در اروپا و آمریکا به «تدریس» و ترویج آنچه مشغول شوید که کشوری را بر باد داده است! شما از این همه خون به جنون نرسیدید بلکه حق به جانب و لبخندزنان بر جایگاه خود لم دادید و دلتان به این تصور بی‌پایه خوش که جایتان سفت است!

شما، ای نوکران ملت! شما حتی برای دین‌تان نیز دستاوردی نداشتید. شما «پیروان» را نیز به ناپیروی واداشتید. هرگز روی گرداندن از اسلام وشیعه در ایران تا این اندازه گسترده نبوده است. هیچ حکومت دین‌ستیزی نمی‌توانست تفکر عرفی و سکولار را در جامعه این‌گونه رواج دهد که شما دادید! حالا عده‌ای از شما می‌‌خواهند با «اصلاحات»شان از «رواج سکولاریسم» جلوگیری کنند؟! ای نا آگاهان! می‌توان همواره ناآگاه ماند. می‌توان از ناآگاهی به آگاهی رسید. لیکن مگر می‌توان آگاهی را به ناآگاهی تبدیل کرد؟!

با این پیشنهادات دم می‌جنبانید که معامله و سازش کنید؟ بر سر چه؟ بر سر «جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر، نه یک کلمه کمتر»؟ با کدام حکومت؟ حکومتی که دار می‌زند و به گلوله می‌بندد و تجاوز می‌کند؟ در کدام شرایط؟ به هنگام دستگیری‌هایی که پایان ندارد؟ احکام حبسی که صادر می‌شود؟ چوبه‌های داری که هر روز پیکری را از آن به زیر می‌کشند؟ امتناع؟ تبعید؟ فرار؟ به کدام بها؟ خون‌هایی که ریخته شد؟ جان‌های شیفته‌ای که هرگز دیگر به خانه باز نمی‌گردند؟ انسان‌هایی که نوبت خود را در دستگاه سرکوب شما انتظار می‌کشند؟ چه به مردم می‌رسد؟ تهدید، ترور، گرانی، تورم، ریال بی‌ارزش؟ تحریم، جنگ، بمب اتم؟ در یک کلام: جمهوری اسلامی آنگونه که بود، آنگونه که هست و آنگونه که جز آن نمی‌تواند باشد؟!

ما اما نمی‌گذاریم! ما کی هستیم؟ همان‌هایی که از انقلاب مشروطه، از ترور احمد کسروی، از خرداد 42، از سی سال، بیست سال، ده سال، پنج سال و یا فقط از همین هفت ماه پیش با شما مخالفیم! ما همه جا هستیم. در داخل و خارج. ما جمهوری‌خواه و مشروطه‌طلب هستیم. راست و چپ، لیبرال و دمکرات، کمونیست و سوسیالیست هستیم. بی‌دین و دیندار هستیم. زن و مرد، پیر و جوان هستیم. روستایی و شهری هستیم. کارگر و کارمند و آموزگار و بیکار و استاد و دانشجو و دانش‌آموز و کشاورز هستیم. بازاری و سرمایه‌دار هستیم. کرد و ترک و بلوچ و عرب و فارس و لر و گیلک هستیم. حتی سفیر و کنسول و نماینده مجلس هستیم! در وزارتخانه‌ و استانداری و شهرداری، در بانک‌ها هستیم. در رادیو و تلویزیون، در مطبوعات شما، در کیهان تهران و جمهوری اسلامی و خبرگزاری فارس و ایرنا و ایسنا هستیم. ما دانشمند هسته‌ای و استاد فیزیک هستیم! ما در تأسیسات اتمی نطنز و اراک هستیم. ما در حوزه‌های علمیه هستیم. ما در ارتش و سپاه و بسیج هستیم. ما حتی در وزارت اطلاعات و بغل گوش دولت شما هستیم! ما در «بیت رهبری» هستیم. ما فرزندان شما هستیم که بر شما شوریده‌ایم. ما نمی‌گذاریم شما ما را بفروشید و بر سر ما معامله کنید و بر اندوه اشکبار و سنگین مادران سوگوارِ دو نسل، سه نسل، زهرخند بزنید! ای نوکران ملت! ما نمی‌گذاریم شما ملت را بفروشید!
ebogh@gmx.de
الاهه بقراط

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر